سرزمین ایلام در جنوب غربی ایران، خاستگاه یکی از کهن­ترین تمدن های ایران باستان بوده است. اگرچه آگاهی امروز دربارۀ تاریخ و تمدن ایلام، چندان زیاد نیست و هنوز بخش­‌های بزرگی از تاریخ کهنسال ایلام تاریک و ناشناخته است، پژوهش‌­ها نشان می­‌دهد که ایلامی‌­ها آفرینندۀ تمدنی شکوفا و درخشنده در تاریخ باستان بوده اند، و دست کم هخامنشیان بسیاری از آیین ­ها، سازمان‌­ها، و سنت‌­های سیاسی و فرهنگی خود را از ایلامی­‌ها گرفته و نهادینه ساخت‌­اند.

در متن‌­های میخی بدست آمده از شاهنشاهی هخامنشی، اشاره‌­هایی به ایلام دیده می­‌شود. در اسناد بابلی هخامنشی و ایلامی هخامنشی، گه گاه نام ایلام به عنوان یک مقصد یا واژه­ای جغرافیایی، و نه پدیده­ای سیاسی استفاده شده است. در الواح یونانی و پارتی، ایلام کهنه واژه­ای کمیاب است. بیش­تر متن­‌هایی که درباره­ی تاریخ قدیمی سرزمین ایلام هستند، از منابع یونانی، رومی و نوشته­‌های سکه‌­ها می باشند. این منابع، نام باستانی ایلام را به گونه ی “الیمایس” در خود نگاه داشته­‌اند. الیمایس به ویژه اشاره به سرزمن و مردم بخش­های کرانه‌­های شرقی و شمال شرقی خوزستان دارد.

پیدایش نظام ساتراپی در شاهنشاهی هخامنشی، نقطه‌­ای عطفی در تاریخ ایلام بود. آن­گونه که پیداست ایلام از دوره­ی آشور نو، نه یک پادشاهی پایدار بود و نه شوش تختگاه سیاسی آن بوده است. بازسازی شوش به دست پارسیان به عنوان یکی از پایتخت­‌های شاهنشاهی هخامنشی، هرگز به مفهوم نوزایی سازمان سیاسی ایلام باستان نبود، چراکه ساتراپی ایلام به خودی خود، یکی از نهادهای هخامنشی بود.

پادشاهی های ایلامی، از نیروهای سیاسی مهم در شرق نزدیک باستان بوده‌اند

با این همه، شاهنشاهی هخامنشی نه نقطه‌­ی پایان تاریخ ایلام، بلکه مرز زمانی آن بود. نه هخامننشیان و نه جانشینان آنان، هیچ یک گزارش­‌های دیرپای پیوند با بخش­‌هایی که پادشاه ایلامی پیشین را به وجود بودند، پایان ندادند. نگاهی گذرا به رویدادهای دوره­‌های بعدی، در شناخت بهتر پاره­ای از دورن­مایه‌­های تکراری تاریخ ایلام به ما کمک می­‌کند.

ساتراپ پارسی ایلام، سوزیانا را در سلطه­‌ی خود داشت، اما منابع یونانی و رومی، بخش­های پیرامونی را به عنوان ماندگاه هایی در دست مردمانی که هرگز به سلطه­‌ی شاهنشاهی هخامنشی درنیامده بودند، می‌­شناسانند؛ در شمال کوسی­‌ها در دوره­های پرآب سیمره – کرخه در جنوب شرقی، اوکسی­‌ها در منطقه فهلیان، و از همه چشمگیرتر در شرق و شمال شرقی، الیمایس­‌ها در کرانه‌­های کارون علیان و جراحی. پادشاهان هخامنشی به هریک از این گروه‌­ها خودمختاری داده بودند و سالانه به آنها پولی می­پرداختند و به جای آن مردان جنگی و دام می­‌گرفتند.

در نیمه ی سده‌ی ششم پیش از میلاد پاره‌ای از بخش های شرقی سرزمین پیشین ایلام، برای چندین نسل در سلطه ی فرمانروایی هخامنشیان بوده‌اند. در کتیبه‌های کوروش بزرگ(559-530 پ.م) لقب “پادشاه انزان” برای خود او، پدرش کمبوجیه اول، پدرش برزگش کوروش اول و نیای بزرگش چیش پیش استفاده شده است. که این مطلب در شماری از اسناد هم روزگار و متاخر هم تایید شده است. اما این که چگونه و چه هنگام کوروش بزرگ شوش و خوزشتان را به دست آورده گزارش نشده است. این رویداد شاید کوتاه زمانی پیش از یورش کوروش به بابل رخ داده باشد. در متن اکدی استوانه‌ی کوروش به بازسازی مکان‌های مقدس شرق رودخانه دجله، از آشور تا شوش، که اِشنونا و در هم این منطقه‌های بودند، اشاره شده است. و این خود نشان می‌دهد که کوروش خوزستان و راه ماوراء دجله – دیاله را پیش از ورود به بابل، گشوده است و با گام نهادن در همان راهی که جنگاوران ایلام میانی و ایلام نو در یورش به بابل از آن استفاده می کردند، در سیپار به جنگ با بابلی ها پرداخته می‌شود.

تا هنگام به پادشاهی رسیدن داریوش بزرگ(552 – 486 پ.م) اسناد مستقیم دیگری که بیش از این به رخدادهای سیاسی در ایلام پرداخته باشند، وجود ندارد. در شمار شورشیانی که داریوش بزرگ در نخستین سال پادشاهی خود، آنها را از پای در آورد، دو مدعی تاج و تخت پادشاهی ایلام هم وجود داشتند. گفته می‌شود که دومین شورشی ایلامی که به نام تخت نشینی “اومنوش” را برای خود گرفته بود، ساکن شهری در فارس بوده و این نشانه‌ی دیگری از این پدید است که بقایای پایداری سیاسی در ایلام، همچون گذشته در بخش‌های حاشیه‌ای خوزستان بوده است، و همچون به مانند گذشته، هر دو مدعی با پناهنده شدن به بخش‌های درونی ایلام از تخت قدرت فرو کشیده شده‌اند. سومین و آخرین شورش ایلام، در سومین سال پادشاهی داریوش بزرگ رخ داد که سپاهی پارسی برای فرونشاندن آن به ایلام فرستاده شد.

از دوره‌ی پادشاهی داریوش به بعد، تاریخ ایلام در گشتره‌ی تاریخ شاهنشاهی هخامنشی جای می‌گیرد. یک ساتراپ نشین ایلامی که به پارسی باستان ” هوجَ” خوانده می‌شد، چهره گرفت و شوش ( برجسته‌ترین پایتخت -شهر هخامنشیان) تختگاه این ساتراپ نشین شد.

اگرچه استان‌های هُوجَ و پارس، از هم دور بودند، این دو سرزمین همچنان که در زمان‌های گذشته، بارها در سلطه‌ی فرمانروایی‌های ایلامی بودند، با یکدیگر پیوندهای زبانی، اداری و سیاسی ناگسستنی داشتند

برگفته از : کتاب تاریخ ایلام؛ ماتیو ولفگانگ استولپر، ترجمه شهرام جلیلیان